Dienstag, September 08, 2009

هی دوست دارم بنویسم چیزهایی که باید ، اما هی دچار تناقض میشم .. هی آره و نه میکنم و نمینویسم و بعدتر ها هم پیشیمون.
شهریور متفاوتی بود .. همین روزهای اولش بود که بساطمان را ریختیم توی ماشین و چند نفری شدیم ... از کنار ارس رد شدیم و زدیم بیرون .. متفاوت از همه ی مسافرت ها .. چند روزی حسابی خوش گذراندیم و خوردیم و نوشیدیم و خندیدیم و رقصیدیم و قدم زدیم و اندک دیدنی هایی دیدیم ...حالا هم چند روزی تعطیلم هر روز یه گوشه از خونه را تکان میدم .. با دوستام حرف میزنم .. با تامی بازی میکنم .. ویولن میزنم و دنبال دکتر خوب میگردم ... نقشه ها توی ذهنم میکشم ...

Keine Kommentare: