فکر میکردم كه خيلي وقته خوابيده ،
بعد یه عالمه که توی تخت وول خوردم با صدای خواب الود میگه ، آخرش هیچ کسی نباید
بفهمه .. اولش میخندم که حتما این همه وقت که من فکر میکردم خوابه داشته فکر میکرده
.. اما بعدش میترسم .. نگران میشم ... انگار که باید کارهای بزرگ بزرگ انجام بدیم
که داشته هامونو داشته باشیم
1 Kommentar:
بجای دوست داشتن یا صمیمیت انقدر محترمی که آدم موقع حرف زدن هم نفس کم میاره ...
Kommentar veröffentlichen