Mittwoch, Januar 23, 2008

باید بنویسم یعنی قول دادم به خودم که هر وقت به ذهنم رسید بنویسم مثل دیشب که هوس کردم به روحین بنویسم و نوشتم .. اصلا اگر قرار باشه که بکر بمونه نباید چز ذهنیاتم چیز دیگه ای همراهش بشه ...حالا تو باور نکن !!! اصلا انگار که کوه یح باشد ..سرد سرد ... بعد هی نتوانی پازل و چورش کنی .. گم نشدند که اصلا انگار که نبودند ...هی آب میشی و آب میشی و بعد تو تمام آب شده ها غرق میشی و یه روزی بدون اینکه فکر کنی که فهمیده نشده باشی زمزمه میشی که سخت بودی که نیستی بی ثبات.. اصلا انگار نمی توانم یه روزی تو وبلاگم بنویسم صبح از خواب بیدار شدم ، لباس پوشیدم سر کار رفتم .. بعد با هم رفتیم دنبال شکوه و شهر کتاب ونک و دهکده و ... اصلا انگار روزانه نویسی و اینکه تو هستی و کجا هستی به ما نیامده .. بهتره همه چیز نشانه باشه ..

Keine Kommentare: